معنی چفت و بند
لغت نامه دهخدا
چفت و بند. [چ ِ ت ُ ب َ] (اِ مرکب) چفت و بست. چفت و رزه. زلف و زنجیر (در اصطلاح اهالی فیض آباد بخش تربت حیدریه). زنجیر و حلقه ای که به آن وسیله در خانه یا در صندوق و جز آن را بسته یا قفل کنند. و رجوع به چفت و چفت و بست و چفت و رزه شود.
چفت و رزه
چفت و رزه. [چ ِ ت ُ رَ زَ / زِ] (اِ مرکب) چفت و بست. چفت وبند. و رجوع به چفت و چفت و بست و چفت و بند شود.
چفت و بست
چفت و بست. [چ ِ ت ُ ب َ] (اِ مرکب) چفت و بند. چفت و رزه. زلف و زنجیر. (در اصطلاح اهالی فیض آباد بخش تربت حیدریه).
- امثال:
فلانی دهنش چفت و بست درستی ندارد، یعنی یاوه گوی است و راز نگهدار نیست.
و رجوع به چفت و چفت و بند و چفت و رزه شود.
چفت
چفت. [چ ِ] (اِ) زنجیر در خانه را گویند. (برهان). زنجیر در که بسته شود. (انجمن آرا) (آنندراج). زنجیر در را گویند. (جهانگیری). زنجیر در خانه. (ناظم الاطباء). مقابل رزه. حلقه ای که بر چارچوب در نصب کنند و زنجیر در را بر آن حلقه استوار سازند و چون بخواهند در را مقفل سازند قفل را از آن حلقه بگذرانند. (اصطلاح اهالی فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه). حلقه ٔ آهنینی که بر چارچوب یا بر یک لت در نصب کنند و رزه یا زنجیر را بر آن حلقه اندازند تا در باز نشود. مادگی آهنین که به رزه افکنند و قفل را از سوراخ آن گذرانند زُلفی. (اصطلاح اهالی فیض آباد بخش تربت حیدریه).
- امثال:
دستش به چفت میرسد، که بمزاح آمادگی دختری را برای شوهر کردن معنی میدهد.
و رجوع به چفت و بست شود. || سفت و محکم و تنگ و چسبان. (در تداول روستائیان فیض آباد بخش تربت حیدریه).
چفت. [چ ُ] (ص) تنگ و چسبان باشد که نقیض فراخ و گشاد است. (برهان).تنگ و چسبان که چست نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). جامه ٔ تنگ و چسبان را گویند و آن را چست نیز خوانند. (جهانگیری). ضد گشاد و فراخ. (ناظم الاطباء). سفت و تنگ و چسبان. (ناظم الاطباء). چِفت (به لهجه ٔ اهالی خراسان). || (اِ) چوبی را نیز گفته اند که در زیر عمارت شکسته نهند تا نیفتد. (انجمن آرا) (آنندراج) (جهانگیری). تیری که مانند پشت بند جهت نگاهداری بنا قرار میدهند. (ناظم الاطباء). تیری که در زیر عمارت شکسته نصب کنند تا نیفتد. (ناظم الاطباء).
چفت. [چ َ] (اِ) چوب بندی باشد که تاک انگور و بیاره ٔ کدو و امثال آن را بر بالای آن اندازند. (برهان) (ناظم الاطباء). || تاک و «مو» و درخت انگوری که شاخه های آن را از روی خاک تا سر دیوار باغ بالا برده به میخی که بر دیوار کوبیده اند می بندند یا سنگی بر سر شاخه ها بسته از آن سوی دیوار می آویزند تا شاخه ها بر زمین نیفتدو بهمان صورت رشد و نمو کند. || تالار را نیز گویند و آن عمارتی باشد که از چوب و تخته سازند. (برهان). تالار و سقفی خمیده مانند طاق و آن را چفته نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج). تالار باشد. (جهانگیری). تالار و عمارتی که از چوب و تخته سازند. (ناظم الاطباء):
خامه زده عطارد در لاجورد گردون
بنوشته نام سلطان بالای چفت منبر.
خاقانی (از انجمن آرا).
رجوع به چفته شود.
چفت فلک
چفت فلک. [چ َ ت ِ ف َ ل َ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) گنبد آسمانی. (ناظم الاطباء). و رجوع به چفت شود.
حل جدول
بست
فرهنگ فارسی هوشیار
زنجیر و قلاب پشت درب تنگ و چسبان را گویند، صفت محکم
فرهنگ معین
(ص.) تنگ و چسبان، مق. فراخ گشاد، (اِ.) جامه تنگ و چسبان. [خوانش: (چُ)]
چوب بستی که تاک انگور و بیاره کدو و مانند آن را بر بالای آن بخوابانند، سقف، طاق. [خوانش: (چَ) (اِ.)]
فرهنگ عمید
چوببندی زیر درخت، چوببستی که شاخههای تاک، کدو، و امثال آنها را روی آن میخوابانند، دارمو، جفت،
‹چفته› سقف خمیده و طاقمانند، سقف گنبدی، طاق،
حلقه و زنجیر در، زنجیر در خانه، قلاب پشت در، زرفین،
(قید) [مجاز] سفتومحکم،
* چفت کردن: (مصدر متعدی)
بستن در خانه،
وصل کردن چیزی به چیز دیگر،
فارسی به عربی
رباط، سحابه، غطاء، مزلاج
گویش مازندرانی
قلاب در
معادل ابجد
545